مدیریت راهبردی استفاده برنامه ریزی شده از منابع یک شرکت برای رسیدن به اهداف و مقاصد آن است. این نوع مدیریت مستلزم ارزیابی مداوم فرآیندهای داخلی و عوامل خارجی است که ممکن است بر عملکرد شرکت تأثیر بگذارد. شرکتها در هر اندازه و در همه صنایع میتوانند از تمرین مدیریت راهبردی بهره مند شوند. در این مقاله به توضیح مزایای این نوع مدیریت، انواع و نحوه فعالیت آن پرداخته ایم.
مطالعه بیشتر: مدیریت استراتژیک چیست ؟
مدیریت راهبردی چیست؟
مدیریت راهبردی به شاخهای از مدیریت اطلاق میشود که به اهداف استراتژیک سازمان میپردازد که ممکن است شامل توسعه چشم انداز سازمان، ترسیم اهداف عملیاتی آن و ارائه و اجرای استراتژیهای سازمان باشد. همچنین ممکن است شامل تدوین و اعمال اقدامات اصلاحی انحراف در صورت لزوم باشد. فرآیند این مدیریت را نباید با فرآیند برنامه ریزی استراتژیک که شاخهای مرتبط اما کاملاً متفاوت از مدیریت است، اشتباه گرفت.
فلسفه فرآیند مدیریت راهبردی
اگر میخواهید آن را تعریف کنید، به فرآیند مدیریت راهبردی به عنوان راهی برای انجام تجارت فکر کنید. روشی که از طریق آن مدیران یک برنامه عملیاتی را تدوین و اجرا میکنند که به شرکت مزیت رقابتی میدهد با این عبارت کلی اشاره میشود. مدیریت ارشد یک سازمان ابتدا باید از تجزیه و تحلیل دادهها برای تفکر استراتژیک استفاده کند، سپس از فرآیند آن مدیریت برای عملی کردن فکر استفاده کند.
نحوه ایجاد و تحقق استراتژیهای مدیریتی سازمانهای مختلف متفاوت است. در نتیجه، مدلهای مختلفی از SMP وجود دارد که سازمان میتواند آنها را بپذیرد. مدل مناسب به عوامل مختلفی بستگی دارد از جمله:
- فرهنگ موجود سازمان
- تسلط بر تجارت سازمان
- سبک رهبری
- تجربه سازمان در ایجاد و اجرای SMP
- صنعت و رقابت
چرا مدیریت راهبردی مهم است؟
مدیریت راهبردی تضمین میکند که اقدامات کارکنان در سازمان شما با اهداف اصلی همسو میباشد. این مدیریت به بخشها و رهبران کسب و کار کمک میکند تا تصمیمات بهتر و سریعتری بگیرند.
- مدیریت راهبردی بخشها را در همان صفحه نگه میدارد.
- بهجای اینکه هر مدیر بخش، انتخابهای خود را درباره نیازهای شرکت انجام دهد، یک برنامه استراتژیک چارچوبی برای اولویتبندی پروژهها فراهم میکند.
- مدیریت راهبردی به سازمان شما کمک میکند فرصتها و چالشهای جدید را پیش بینی کند.
- مدیریت راهبردی شامل تجزیه و تحلیل عمیق از شرایط فعلی شما، بازار و چشم انداز رقابتی است. که به شما کمک میکند فرصتهای جدیدی برای موفقیت کشف کنید.
- عملکرد سازمانی را میتوان از طریق مدیریت راهبردی موثرتر کرد.
داشتن یک استراتژی به افراد سازمان کمک میکند تا تصمیمات تاکتیکی را سریعتر اتخاذ کنند و از هدر دادن زمان برای پروژههایی که با ماموریت شرکت همسو نیستند، باز میدارد. این کار فرآیندهای شما را ساده و کارایی عملیاتی بیشتری ایجاد میکند.
مطالعه بیشتر: آشنایی با کاربردهای داشبورد مدیریتی تسما
مزایای مدیریت راهبردی
دستیابی به اهداف سازمانی نیازمند برنامه ریزی و صبر است. مدیریت راهبردی میتواند به شرکتها در رسیدن به اهدافشان کمک کند. این نوع مدیریت تضمین میکند که مراحل لازم برای رسیدن به یک هدف تجاری در سطح شرکت اجرا میشود.
مدیریت راهبردی مزایای بسیاری را برای شرکتهایی که از آن استفاده میکنند ارائه میدهد، از جمله:
- مزیت رقابتی: مدیریت راهبردی به کسب و کارها نسبت به رقبا برتری میدهد. زیرا ماهیت فعالانه آن به این معنی است که شرکت شما همیشه از بازار در حال تغییر آگاه خواهد بود.
- دستیابی به اهداف:این نوع مدیریت با استفاده از فرآیندی روشن و پویا برای تدوین مراحل و اجرا به دستیابی به اهداف کمک میکند.
- رشد پایدار: نشان داده شده است که این مدیریت منجر به عملکرد سازمانی کارآمدتر شده که منجر به رشد قابل مدیریت میشود.
- سازمان منسجم: مدیریت راهبردی نیازمند ارتباطات و اجرای هدف در سطح شرکت است. سازمانی که به طور هماهنگ برای رسیدن به هدفی کار میکند، احتمال بیشتری دارد که به آن هدف دست یابد.
- افزایش آگاهی مدیریتی: این نوع مدیریت یعنی نگاه به آینده شرکت. اگر مدیران این کار را به طور مداوم انجام دهند، از روندها و چالشهای صنعت آگاهی بیشتری خواهند داشت. با اجرای برنامه ریزی و تفکر استراتژیک، آمادگی بیشتری برای رویارویی با چالشهای آینده پیدا میکنند.
سطوح مختلف مدیریت راهبردی
همان طور که در ابتدای مقاله اشاره کردیم مدیریت راهبردی عبارت است از برنامهریزی، پایش، آنالیز و ارزیابی مستمر کلیه الزاماتی است که سازمانها باید برای تحقق اهداف و مقاصدشان رعایت کنند. یکی از مواردی که سبب شده سازمانها را ملزم به ارزیابی راهبرد خود برای رسیدن به موفقیت کرده تغییر در محیطهای کاری و تجاری است. مدیریت راهبردی به سازمان ها کمک میکند تا شرایط فعلی را در نظر بگیرند، راهبردها را مشخص کنند و کارایی راهبردهای مدیریتی اجرا شده را ارزیابی کنند.
مدیریت راهبردی دارای سه سطح است که در ادامه به شرح هر کدام از آنها پرداخته ایم:
- سطح شرکتی
- سطح کسب و کار
- سطح وظیفه ای
1. سطح شرکتی
مدیریت راهبردی در سطح شرکتی مسیر حرکت کلی سازمان و برنامههای سطح بالا را تعریف میکند. این برنامهها اغلب اوقات توسط یک گروه راهبردی ایجاد میشود. این گروه منتخب از مدیرعامل و مدیران رده بالا تشکیل شده است. تصمیمگیری های مهم شرکت بر عهده این گروه است، چرا که اعضا درک عمیقی از شرکت دارند و همچنین برای هدایت سازمان در مسیر درست از دانش استراتژیک برخوردار هستند. راهبرد شرکتی به کار گرفته شده در مدیریت راهبردی از نظر ماهیت گسترده تر از سطوح دیگر است که آن مفهومی تر و پیشرفته تر از دو سطح دیگر است. راهبردهای به کار رفته در سطح شرکتی معمولا مدت سه تا پنج سال را پوشش میدهند.
برنامه راهبردی شرکتی اغلب موارد زیر را در بر میگیرد:
- هدف کلی برای سازمان
- ارزشهای سازمان
- حوزههای تمرکز
- اهداف استراتژیک
- شاخص های کلیدی عملکرد (KPIs)
علت نیاز به راهبرد شرکتی
برنامه راهبرد شرکتی تعیین کننده این موضوع است که سازمان باید در چه بازارهایی به رقابت بپردازد تا به ایجاد راهبردهای کسب و کار و وظیفهای کمک کند. رهبردها در تصمیم گیری کارکنان در همه سطوح تاثیر میگذارد. در همین راستا هر تصمیم یا فعالیتی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در سازمان انجام میشود باید با اهداف شرکتی موجود در راهبردها هم راستا باشد.
به طور کلی هر سازمانی به راهبرد شرکتی نیاز دارد، شرکت چه بزرگ چه کوچک باید اهداف و مسیر دستیابی به آنها را تعریف کند.
2. سطح کسب و کار
در مدیریت راهبردی دومین مورد از سلسله مراتب آن کسب و کار است. این سطح پایینتر از سطح شرکتی است که در بالا به آن اشاره کردیم. راهبردهای سطح کسب و کار ابزاری جهت دستیابی به اهداف یک واحد خاص از سازمان است. نکته مهمی که در این بخش ضروری است بدانید این است که به کارگیری این سطح از راهبردها فقط برای سازمانهایی مفید است که چندین واحد کسب و کار دارند. این نوع سازمانها محصولات یا خدماتی را در صنایع مختلف ارائه میکنند.
بهترین نمونه از سازمانی که میتوان مثال زد که خدمات مختلفی در صنایع مختلف ارائه میکند و واحدهای کسب و کار مختلفی دارد بانک بزرگ است. بانک خدمات مختلفی را به بانکداری شرکتی، مدیریت ثروت، مدیریت ریسک، تامین سرمایه و موارد دیگر میپردازد. هر کدام از واحدهای نامبرده کسب و کار اهداف متفاوتی دارد و راهبردهای کسب و کار مخصوص خود را جهت رسیدن به این اهداف در پیش میگیرند.
مولفههای مدیریت راهبردی
1- تدوین
در فرآیند تدوین، محیطی که سازمان در آن فعالیت میکند ارزیابی میشود و سپس استراتژی برای نحوه عملکرد و رقابت سازمان ایجاد میشود.
2-پیاده سازی
پیاده سازی دومین مولفه مدیریت راهبردی است. پیاده سازی شامل به کارگیری منابع سازمان برای دستیابی به اهداف مورد نظر است.
مطالعه بیشتر: چرا کنترل پروژه مهم است ؟
تفاوت بین تدوین و اجرای استراتژی
در تئوری، تدوین استراتژی توسعه برنامه استراتژیک شما است، در حالی که اجرای استراتژی فرآیند به حرکت درآوردن برنامه است.
شما عملیات روزانه و استراتژی را متمایز نگه میدارید. در نتیجه استراتژی از واقعیت جدا میشود و نقش نفوذی در کار افراد به عهده میگیرد. بنابراین، به جای اینکه افراد بر سازماندهی فعالیتهای خود حول استراتژی شرکت تمرکز کنند، فقط یک بار در هفته یا حتی کمتر به استراتژی شرکت توجه میکنند. مردم استراتژی را اجرا نمیکنند چرا که در برنامه آنها قرار نمیگیرد.
چرا اجرای استراتژی چالش برانگیزتر از تدوین استراتژی است؟
اجرای استراتژی زمانی دشوار میشود که تدوین استراتژی در نظر گرفته نشود. زمانی که برنامه عملیاتی واقعیت سازمان را شناسایی و در نظر گرفته نشود، اجرای آن غیرممکن است. زمانی که تنها مدیران ارشد در توسعه استراتژی مشارکت داشته باشند، هیچ کس دیگری احساس نخواهد کرد که روی آن سرمایه گذاری کرده است و بنابراین اهمیتی به اجرای آن نخواهد داد. وقتی به 3 مورد استراتژی زیر اعتقاد داشته باشید، اجرای استراتژی سختتر از تدوین آن است:
- استراتژی یک فعالیت مفهومی است که خارج از فعالیتهای روزانه سازمان صورت میگیرد
- کارکنان نباید به استراتژی سطح شرکت توجه داشته باشند. چرا که در اختیار رهبران سطح رده بالاست.
- استراتژی در مورد برنامه ریزی است. اجرا خود به خود رسیدگی خواهد شد.
برای مطالعه بیشتر: هوش تجاری چیست و چگونه به سازمانها سود میرساند؟
چارچوب برای مدیریت راهبردی
- مزیت رقابتی: یکی از چارچوبهای مدیریت راهبردی مزیت رقابتی است. به عنوان یک مزیت رقابتی، یک شرکت ممکن است هزینههای تولید خود را کاهش دهد یا محصولات خود را متمایز کند. در نظر گرفتن جایگاه برند و شرکت در بازار مهم است و تمام مزیتهای رقابتی شرکت را نسبت به رقبای خود مشخص کنید.
- استراتژی شرکت و تئوری پورتفولیو: تئوری مدرن پورتفولیو الگویی را برای تخصیص دارایی ارائه میدهد که بازده مورد انتظار را برای درجه خاصی از ریسک به حداکثر میرساند. با استفاده از تئوری پورتفولیو، کسب و کارها ممکن است هزینه ها و مزایای تخصیص منابع را بسنجند و ارزیابی کنند که هر جایگذاری منبع چقدر برای کل کسب و کار سود دارد.
- شایستگی محوری: شایستگی محوری از دیگر چارچوبهای مدیریت راهبردی است. کسب و کارها باید به دنبال توسعه تخصص در زمینههای برتر و حذف یا برون سپاری باقی مانده فعالیتهای تجاری خود باشند. با توانایی انجام این کار، یک سازمان میتواند محصول، خدمات یا چشم اندازی منحصر به فرد و بینظیر را در اختیار بازار و مصرف کنندگان قرار دهد.
- منحنی تجربه: منحنی تجربه این گزاره را بیان میکند که هر گاه خروجی تولید شده دو برابر شود، هزینههای ارزش افزوده با درصد ثابتی کاهش مییابد.
مدیریت راهبردی برای به دست آوردن یک مزیت رقابتی
در بازاری که محیطهای کاری به طور مداوم از طریق نوآوریهای فناورانه مختل میشوند، مدیریت راهبردی میتواند کلیدی برای ارائه یک نتیجه ثابت باشد. مدیران شرکتی که درک قوی از محصولات یا خدمات سازمان خود دارند و دیدی عمیق از آنچه رقبای اصلی خود در آینده انجام خواهند داد، میتوانند تصمیمات تجاری به موقع را پیش بینی و برنامه ریزی کنند. همچنین به این معنی است که آنها میتوانند برای فرصتهای آینده و خطرات احتمالی آماده شوند.
توسعه چشم انداز مدیریت راهبردی مستلزم درک روندهای جهانی، چشم انداز رقابتی و انتظارات ذینفعان است. هنگامی که یک شرکت میداند ماموریت خود چیست، میتوان منابع مناسب را برای دستیابی به آن برنامه تخصیص داد. از طریق تصمیم گیری و تعهد به برنامه ریزی استراتژیک، سازمانها میتوانند موقعیت رقابتی بلندمدت خود را تقویت کنند.
جدا از منافع مالی، مدیریت راهبردی میتواند انگیزه محل کار را نیز افزایش دهد. تعیین اهداف مؤثر برای کارکنان و مشارکت دادن آنها در اهداف سازمانی میتواند عملکرد کلی را بهبود بخشد. مطالعات نشان میدهد که عملکرد کارکنان و کسب و کار در صورت همسو شدن اهداف افزایش چشمگیری دارد.
اما تنها ایجاد و اجرای یک برنامه مدیریت راهبردی کافی نیست. شرکتهایی که به طور مداوم نتایج رویکرد راهبردی خود را اندازه گیری و بررسی میکنند، احتمال موفقیت بیشتری دارند و عملکرد مالی بهبود یافته را مشاهده میکنند. شرکتهایی که به طور مداوم ارزیابی میکنند که آیا آنها مطابق نقشه شرکت خود عمل میکنند یا خیر، میتوانند به نیروهای بازار که به سرعت در حال تغییر هستند پاسخ دهند. آنها میتوانند شرکت را در مسیر راهبردی که برای آن ترسیم شده است حرکت دهند.
مدیریت راهبردی چگونه کار میکند؟
مدیریت راهبردی مستلزم تعیین اهداف برای شرکت، تجزیه و تحلیل اقدامات رقبا، بررسی ساختار داخلی سازمان، ارزیابی استراتژیهای فعلی و تأیید اجرای استراتژیها در سطح شرکت است.
به طور کلی این نوع مدیریت میتواند تجویزی یا توصیفی باشد.
- مدیریت راهبردی تجویزی به معنای توسعه استراتژیها قبل از یک موضوع سازمانی است.
- مدیریت راهبردی توصیفی به معنای اجرای استراتژیها در صورت نیاز است. هر دو روش مدیریت از تئوری و شیوههای مدیریت استفاده میکنند.
در حالی که مدیریت ارشد مسئول اجرای استراتژیها است، ایده ها، اهداف یا چالشهای سازمانی میتواند از هر عضوی از شرکت باشد. بسیاری از شرکتها استراتژیستهایی را استخدام میکنند که وظیفه آنها تفکر و برنامه ریزی استراتژیک برای بهبود عملکرد شرکت است.
مطالعه بیشتر: مدیریت عملکرد سازمانی به چه معناست ؟
انواع مدیریت راهبردی
مدیریت راهبردی به عنوان یک مفهوم میتواند به طرق مختلف مورد بررسی قرار گیرد. در زیر برخی از انواع محبوب مدیریت راهبردی آورده شده است:
1.تحلیل SWOT
SWOT مخفف نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهدیدها است. این تجزیه و تحلیل به شما امکان میدهد عوامل داخلی و خارجی را بررسی کنید. عوامل داخلی شامل عوامل مثبت (قوت) یا منفی (نقاط ضعف) است که در سازمان شما وجود دارد و میتواند به نحوی تغییر کند یا تحت تأثیر قرار گیرد، در حالی که عوامل خارجی شامل عوامل مثبت (فرصت ها) یا منفی (تهدیدها) است که خارج از موضوع وجود دارد.
2.کارت امتیازی متوازن
یک کارت امتیازی متوازن به شما کمک میکند تا با تقسیم کردن فرآیند ارزیابی عملکرد به چهار حوزه تقسیم بندی میشوند، باید دریابید که کدام جنبه از کسب و کار شما نیاز به بهبود دارد.
- یادگیری و رشد
- فرآیندهای کسب و کار
- دیدگاههای مشتری
- دادههای مالی
روش کارت امتیازی متوازن میتواند مکانیسمهای گزارش دهی به موقع ایجاد کند که تمام آمارهای مربوط به رشد شرکت را نشان میدهد.
پنج مرحله مدیریت راهبردی
در حالی که رویکردها و چارچوبهای متفاوتی برای مدیریت راهبردی وجود دارد، پنج مرحله در این فرآیند وجود دارد که عبارتند از:
1.شناسایی
اولین قدم در مدیریت راهبردی، ارزیابی مسیر فعلی شرکت است که شامل درک هدف، مأموریت و جهت کلی استراتژیک شرکت است. ارزیابی اینکه فرآیند فعلی شرکت به شما در رسیدن به هدفتان کمک میکند.
2.تحلیل و بررسی
زمانی که روش فعلی را درک کردید، باید جزئیات را ارزیابی کنید. چه چیزی موثر است؟ چه چیزی کار نمیکند؟ چه بازخوردی از ذینفعان سازمان میتوانید دریافت کنید؟ اکنون زمان پاسخگویی به هرگونه پرسشی است که به تعیین اجزای حیاتی برنامه استراتژیک کمک میکند. یک ابزار موثر، تحلیل SWOT است که نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهدیدها را شناسایی میکند.
3.تشکیل
هنگامی که اطلاعات مورد نیاز خود را به دست آوردید، نوبت به ایجاد یک برنامه عملیاتی برای رسیدن به هدف میرسد. در این مرحله از مدیریت راهبردی باید مطمئن شوید که مراحل واضح، متمرکز و مستقیماً با هدف مرتبط هستند. اگر این فرآیند یا رویه بر بسیاری از افراد در سازمان تأثیر میگذارد، دستورالعملهای پیاده سازی آسان برای درک را آماده کنید.
4.اجرا
مراحل ذکر شده در برنامه استراتژیک خود را دنبال کنید. اطمینان حاصل کنید که همه ذینفعان برنامه را همانطور که برای حداکثر کارایی طراحی شده است اجرا میکنند.
5.ارزیابی
محصول نهایی را ارزیابی کنید. به هدف رسیدید؟ آیا فرآیند به طور مناسب در سطح شرکت اجرا شد؟ بر اساس پاسخهای شما به این سوالات، میتوانید در صورت نیاز بازنگری و تجدید نظر کنید.
ابزاری برای تدوین استراتژی با استفاده از مدل ۵P استراتژی مینتزبرگ
یکی از بزرگان حوزه مدیریت راهبردی هنری مینتزبرگ است. علاوه بر شخصیت آکادمیک او از منتقدان جریان اصلی موجود در این حوزه است. خلاصه انتقاد او به این صورت است که مدیریت راهبردی، به معنی برنامه ریزی پیش از اجرا نیست. در اصل بسیاری از استراتژیها در هنگام اجرا و در مواجهه با واقعیت شکل میگیرند. او معتقد است که مدیریت ترکیب علم، هنر و تجربه است. به همین علت افرادی که سعی میکنند مدیریت را به بخشی از علوم، از جمله ریاضی، تبدیل کنند تلاش آنها را بیهوده میخواند.
دیدگاه مینتزبرگ نسبت به استراتژی، در تضاد با دیگاه مایکل پورتر قرار میگیرد. مایکل پورتر به دلیل نظریه موقعیت یابیاش (Positioning) جایگاه ویژهای در مدیریت راهبردی پیدا کرده است، دیدگاهی برنامه ریزی شده به استراتژی دارد. مصداقی از نگاه او به استراتژی میتوان به ۳ استراتژی عمومی پورتر و ۵ نیروی آن اشاره کرد. در دیدگاه پورتر باید در یک اتاق دربسته نشست، رقبا را تحلیل کرد، مزیت رقابتی خود را تشخیص داد، بازار هدف خود را مشخص کرد، و پس از اتاق فکر، بیرون آمد و هر آنچه طراحی شده را به اجرا گذاشت.
برخلاف دیدگاه پورتر، مینتزبرگ طرفدار استراتژیهای نوظهور است. از دیدگاه مینتزبرگ استراتژیهایی که هنگام عملیات، اجرا شدنشان را ضروری میکند، اساسیتر از استراتژیهای برنامه ریزی شده هستند. استاد دانشگاه مک گیل کارل مور که عضو مدیران ارشد IBM بوده است از اهمیت روزافزون استراتژیهای نوظهور صحبت میکند. او معتقد است که وضعیت ناپایدار جهانی، کاربست استراتژی نوظهور را منطقیتر میکند.
5 اصل اساسی مدل 5P مینتزبرگ چیست؟
برای استفاده موثر از فرصتهای تجاری، داشتن یک استراتژی صحیح برای یک شرکت بسیار مهم است. به گفته هنری مینتزبرگ، یک استراتژی موثر چند لایه است و با استفاده از طیف وسیعی از رویکردهای مختلف طراحی شده است.
در دنیای مدیریت راهبردی، به طور کلی مینتزبرگ به استراتژی نوظهور شناخته میشود، اما دیدگاه او به استراتژی که در کتاب جنگل استراتژی (Strategy Safari) بیان شده است کمی پیچیدهتر است. از دیدگاه او، استراتژی را به کمک 5 مفهوم بهتر میتوان درک کرد و دید یک بعدی به آن، اثربخشی چندانی ندارد.
برخی از افراد معمولا در جواب سوال استراتژی چیست این طور پاسخ میدهد که استراتژی یک «برنامه» (Plan) است، در واقع چینش یک مجموعه اقدام که در آینده باید انجام شوند. اما هنگامی که از این افراد این سوال پرسیده شود که طی 5 سال گذشته در سازمانشان چه مسیری طی شده، به شما پاسخ خواهند داد که «چیزی که برنامه ریزی میشود با آن چه که انجام میشود متفاوت است!».
در واقع میتوان گفت استراتژی یک الگو (Pattern) است. به عبارتی رفتاری است که در طول زمان انجام میشود. به عنوان مثال شاید شما در شرکتتان به یکباره تصمیم بگیرید که قیمت محصولتان را بالا ببرید یا سراغ مشتریان خاصی بروید. این امر حالت اغراق شده از معنای اخیر استراتژی است. در واقع میتوان استراتژی را یک طیف در نظر گرفت که در یک طرف برنامه قرار گرفته و در سمت دیگر آن الگو.
در مفهوم مدیریت راهبردی برنامه چیزیست که ما قصد میکنیم انجام دهیم (intended) و الگو چیزی است که میفهمیم انجام دادهایم (realized). نقش هیچ کدام از این دو مفهوم را در مدیریت راهبردی نباید فراموش کرد. همه ما همیشه نیاز به برنامه ریزی و پیش بینی آینده داریم، اما میدانیم که این برنامه به طور کامل اجرا نمیشود و باید طبق الگویی که تاکنون به آن عمل کردهایم را در نظر بگیریم و برنامههای آینده خود را بر طبق آن اصلاح کنیم.
بخشی از برنامه که در واقعیت پیاده سازی میشوند را میتوان «استراتژی سنجیده» نامید. بخش دیگری که اصلا تحقق نمییابد که «استراتژی تحقق نیافته» نامیده میشود. بخش سومی از استراتژی وجود دارد که در مسیر حرکت شرکت به سمت اهدافش «اتفاق» میافتد (میتوان معادل الگو در نظر گرفت) که به آن «استراتژی نوظهور» گفته میشود.
نمونه مثالهایی از مدیریت راهبردی
شناسایی
یک شرکت مبلمان در حال آماده سازی برای معرفی خط جدیدی از میزهای آشپزخانه است. آنها تصمیم میگیرند مدیریت راهبردی را پیادهسازی کنند تا اطمینان حاصل شود که عرضه محصول به صورت هموار، کارآمد و پیوسته در تمام مکانهای خرده فروشی آنها انجام میشود.
تجزیه و تحلیل
در گذشته، این شرکت مبلمان از بازاریابی متناقض و هزینههای نادرست حمل و نقل با عرضه محصولات جدید در مکانهای خردهفروشی متعدد خود رنج میبرد. قبل از انتشار خط جدید میز آشپزخانه خود، آنها تصمیم گرفتند یک تجزیه و تحلیل SWOT انجام دهند تا ببینند چگونه میتوانند این روند را بهبود بخشند.
نقاط قوت:
- محصول باکیفیت
- چندین مکان برای سهولت خرید
- نرخ حمل و نقل ثابت
نقاط ضعف:
- ارتباط ضعیف بین مدیران فروشگاه و بین کارکنان فروشگاه
- نرخ ارسال بارها در برخی فروشگاهها اعمال میشود
- استراتژی بازاریابی ناسازگار
فرصت ها:
- بازاریابی یکپارچه
- هزینههای شفاف
تهدیدات:
- رقیب اصلی این شرکت مبلمان سازی یک سری از میزهای آشپزخانه در سه ماهه گذشته منتشر کرد.
تشکیل
در بالا اشاره شد که سومین مرحله از مدیریت راهبردی پس از کسب اطلاعات ایجاد یک برنامه عملیاتی برای رسیدن به هدف میباشد. شرکت مبلمان سازی با استفاده از تجزیه و تحلیل SWOT، یک برنامه استراتژیک در جهت پخش کردن میزهای آشپزخانه خود ایجاد میکند که شامل ارائه کمکهای مالی جهت بازاریابی ثابت، چه چاپی و چه دیجیتال، به همه مکانهای خردهفروشی است و همچنین شامل ارسال یک نماینده به هر مکان خرده فروشی برای توضیح نحوه اعمال صحیح نرخ حمل و نقل برای همه خریدها میشود. در نهایت، تیم پشتیبانی یک سیستم پیام رسانی داخلی راه اندازی میکند تا مدیران فروشگاه بتوانند به سرعت و به راحتی در مورد چالشها و موفقیتهای فروشگاه خود ارتباط برقرار کنند.
اجرا
مرحله اجرا در مدیریت راهبردی دنبال کردن برنامه استراتژیک میباشد و باید اطمینان کسب کنید که همه ذینفعان برنامه را در جهت حداکثر کارایی اجرا میکنند. به عنوان مثال یک ماه قبل از عرضه میزهای جدید آشپزخانه، تیم بازاریابی کمکهای جانبی بازاریابی را در اختیار تمامی خرده فروشیها قرار میدهند. به هر فروشگاهی راهنماییهای یکسانی در مورد نحوه اجرای موثر اقلام بازاریابی داده میشود. دو هفته قبل از راه اندازی، مدیران فروشگاهها به صورت گروهی درباره سیستم پیام رسانی جدید آموزش میبینند. مربیان سؤال میکنند و مطمئن میشوند که هر مدیری سرویس پیامرسانی را روی تلفن همراه شرکت و رایانه اداری خود تنظیم کرده است تا همیشه در دسترس باشد.
یک هفته قبل از راهاندازی، نمایندهای از دفتر مرکزی شرکت به همه کارمندان خردهفروشی آموزش میدهد که چگونه هزینههای حمل و نقل را به طور مناسب برای فروش اعمال کنند. مدیران برای اطمینان از اینکه این رویه به درستی با مشتریان انجام میشود، در محل حضور دارند.
ارزیابی
همان طور که در بالا اشاره شد آخرین مرحله در مرحله مدیریت راهبردی، ارزیابی است. در این مرحله باید محصول نهایی را ارزیابی کنید تا متوجه شوید که به هدف رسیدهاید یا نه؟ به عنوان مثال شرکت مبلمان، دادههای منتشر شده از میز آشپزخانه خود را یک ماه پس از اولین روز فروش بررسی کردند. آنها متوجه شدند که طرح بازاریابی، مصرف کنندگان را به نزدیکترین مکان خرده فروشی به آنها سوق میدهد تا میزها را شخصا ببینند. دادهها نشان دادند که هیچ مشکلی با هزینههای حمل و نقل در طول پخش وجود نداشت. در نهایت مدیران استراتژیک این دادهها را میگیرند و هنگام شروع برای برنامه ریزی جهت عرضه محصول جدید خود، از آن استفاده میکنند.
رازهای فرآیند مدیریت راهبردی برای موفقیت
فرآیند مدیریت راهبردی نقاط شکست احتمالی زیادی دارد. برخی از سازمانها هرگز در مورد یک طرح به توافق نمیرسند، در حالی که برخی دیگر ایدههای عالی دارند که در فرآیند اجرا از بین میروند.
پیروی از شیوههای زیر بهترین شانس موفقیت در مدیریت راهبردی را به شما میدهد.
با یک تیم اصلی که مالک فرآیند است شروع کنید.
اگر با گروه کوچکی از ذینفعان شروع کنید، طوفان فکری و همکاری آسانتر است. باید مدیران اجرایی بیشتری در این امر دخیل باشند. متفکران مختلف را از بخشهای مختلف سازمان بیاورید. حمایت آنها در حصول اطمینان از اینکه هر بخش از دوره جدیدی که کسب و کار در حال گذراندن آن است، بسیار مهم خواهد بود.
اهداف خود را خوش بینانه اما واقع بینانه بسازید.
تعیین استراتژی خود برای چندین سال آینده هیجان انگیز است. شما باید تصمیم بگیرید که شرکت شما در چه مسیری قرار دارد و قصد دارید چه کاری را انجام دهید. اشکالی ندارد که نسبت به دیدگاه خود خوشبین باشید. اما نباید زیاد غافل نشوید اگر اهداف شما واقع بینانه نباشد، برنامه به سرعت از بین میرود.
در سررسید توافق کنید.
برای اطمینان از اجرای برنامه شما، همه چیز باید طبق برنامه باشد. این شامل اهداف استراتژیک شما (مانند “افزایش درآمد 30٪ تا پایان سال 2023) و همچنین عناصر فرآیند مدیریت راهبردی، مانند برگزاری جلسه برنامه ریزی، ابلاغ برنامه به شرکت شما و گزارش پیشرفت شما میشود.
برای مطالعه بیشتر: راهنمای کامل برای تعیین اهداف استراتژیک به همراه چند مثال
برای ارتباط برنامه داشته باشید.
فرآیند برنامه ریزی استراتژیک شامل اطلاع رسانی و ایجاد انگیزه برای همه افراد سازمان در مورد برنامه است.
برگزاری یک برنامه راهبردی در سطح شرکت را در نظر بگیرید. هنگامی که طرح را معرفی میکنید، میتوانید کارکنان را در مورد هر گونه پاداشی که به تیمها یا افراد فراتر از اهداف طرح داده میشود، اطلاع دهید.
از ابزارهایی استفاده کنید که همکاری را آسان میکنند.
همکاری ضروری است. زیرا فرآیند مدیریت استراتژیک کل سازمان را در بر میگیرد. اما اگر روشهایی برای ادامه مسیر و به اشتراک گذاشتن ایدهها نداشته باشید، کار گروهی میتواند بیسازمان و غیرمولد باشد.
ابزارهای مناسب میتوانند به شما کمک کنند جلسات برنامه ریزی را سازماندهی کنید، ایدهها را به اشتراک بگذارید، تصمیمات مشترک بگیرید و ایدههای خود را به دیگران منتقل کنید.
مهارتهای مختلف مدیریت راهبردی چیست؟
مهارتهای مدیریت راهبردی به مجموعهای از مهارتهای لازم برای تجسم و برنامه ریزی برای آینده یک شرکت اشاره دارد. این مهارتها برای رشد و توسعه یک شرکت، به ویژه در دورههای انتقال یا عدم اطمینان، حیاتی هستند. این اصطلاح طیف گستردهای از مهارتها را در بر میگیرد که ممکن است بر اساس صنعت و جغرافیا کمی متفاوت باشد. با این حال، مهارتهای اصلی شامل تجزیه و تحلیل، تجسم، برنامه ریزی و رهبری است. همچنین برای متخصصان این نوع مدیریت مهم است که عینی باشند و مهارتهای تفکر انتقادی قوی داشته باشند.
مدیران راهبردی برجسته این توانایی منحصر به فرد را دارند که نه تنها تصویر بزرگ و جزئیات را ببینند، بلکه درک کنند که چگونه همه جزئیات با هم کار میکنند تا تصویر بزرگ را ایجاد کنند. این امر به آنها اجازه میدهد تا جزئیات را به گونهای تغییر دهند که تصویر بزرگ خاصی را که میخواهند ایجاد کنند. این همبستگی بین جزئیات و الگو در قلب مهارتهای مدیریت راهبردی مهم است.
چگونه میتوان مهارتهای مدیریت راهبردی را بهبود بخشید؟
مدیریت راهبردی در هسته آن ترکیبی از تحلیل، تجسم، برنامه ریزی و مهارتهای رهبری است. این بدان معنی است که بهبود تواناییهای این مدیریت ابتدا مستلزم داشتن یک پایه محکم در مهارتهای اصلی است. هنگامی که اصول اولیه توسعه یافت، هر مهارتی را در نظر بگیرید، کاستیهای فعلی را ارزیابی کنید. سپس یک مهارت را انتخاب و روی آن تمرکز کنید و در یک زمان آن را بهبود بخشید.
1- مهارتهای تحلیلی
عینیت، به ویژه توانایی ارزیابی و در نظر گرفتن دیدگاههای مخالف، یک مهارت تحلیلی ارزشمند برای توسعه است. عدم عینیت در مدیریت راهبردی میتواند منجر به سوگیری در تصمیمات شود که ممکن است سبب توصیههای ضعیف یا فرصتهای از دست رفته برای شرکت شود. چارچوبی ایجاد کنید که در موقعیتهای قبلی که نظر مخالف رد یا نادیده گرفته میشد، سوگیری کمتری اعمال شود. سپس شروع به استفاده از آن چارچوب در حال و آینده کنید.
2- مهارتهای تجسم
توانایی بهبود تجسم تا حد زیادی به قدرت مهارتهای تحلیلی فرد و توانایی درک نتایج ارزیابیها و ارزشیابیها بستگی دارد. هدف گذاری موثر و پیش بینی کسب و کار با تجسم امکان پذیر میشود، که از بسیاری جهات مستلزم کاربرد خلاقیت در نتایج عینی به دست آمده از طریق تجزیه و تحلیل است. توسعه مهارتهای تجسم بیشتر مستلزم داشتن پاسخهای کاملاً تحقیق شده و نوآورانه به سؤالاتی است مانند:
- بر اساس تجزیه و تحلیل، چه اهدافی در کوتاه مدت و بلندمدت در خدمت شرکت است؟
- چه فرصتهایی در حال حاضر برای شرکت وجود دارد که بتواند از این اهداف پشتیبانی کند؟
- در نتیجه دستیابی به این اهداف چه فرصتهایی در آینده میتواند ایجاد شود؟
- آیا اهداف و فرصتهای انتخاب شده همسویی با چشم انداز بلند مدت شرکت را نشان میدهد؟
آنچه را که برای پاسخگویی کامل به این سؤالات به عنوان بخشی از مدیریت راهبردی لازم است، در نظر بگیرید. همچنین، یاد بگیرید که از طریق همبستگی عمیقتر و ادغام دادههای تحلیلی، گزینههای ممکن بیشتری ایجاد کنید. با گذشت زمان، احتمالاً مهارتهای تجسم همراه با مهارتهای تحلیلی بهبود مییابد که امکان پیشبینی دقیقتری را برای شرکت فراهم میکند.
3- مهارتهای برنامه ریزی
برای برنامه ریزی خوب، داشتن یک چشم انداز دقیق تصویر بزرگ ضروری است که شامل ظرفیت درک سازمان، شرایط کنونی آن، روندها و تحولات در بازار آن، منابع در دست، بینشهای به دست آمده از تجزیه و تحلیل داده ها، و توجیهات تصمیم گیری فعلی است. تقویت توانایی ارزیابی سریع و جمع آوری اطلاعات لازم برای درک آن ها، مهارتهای برنامه ریزی و اثربخشی برنامهها را بهبود میبخشد.
4- مهارتهای رهبری
یک راه موثر برای بهبود مهارتهای رهبری، متعهد شدن به تمرین یادگیری مستمر به عنوان یک رهبر است. آنچه که یک فرد در دوره توسعه رهبری یا مدیریت میآموزد نه تنها میتواند تصمیمات رهبری او را آگاه کند بلکه او را برای چالشهای آینده آماده میکند. همچنین یک رهبر متعهد به یادگیری میتواند در صورت لزوم بر تغییر سبک رهبری خود برای تشویق پیروان و دستیابی موثرتر به اهداف شرکت تسلط یابد. تنظیم تکنیک های مدیریت متناسب با اعضای تیم، بهرهوری و انگیزه را برای کل تیم افزایش میدهد.